پریسا دختری 26 ساله است که هیچ وقت قصد ازدواج نداشته و یک روز که داشت از دانشگاه بر میگشت وقتی سرش توی کیفش بود و دنبال مبایلش میگشت تا جواب اس دوستش یگانه خانم رو بده با یه پسر 28 ساله به اسم ارسلان برخورد میکنه....
ارسلان از این اتفاق جا میخوره و با تمسخر میگه: ببخشید شرمنده...
پریسا میگه:نه اقا شما ببخشید من حواسم نبود...
خلاصه چند روزی از این موضوع میگذره که پریسا یک روز داخل حیاط دانشگاه ارسلان رو میبینه از دور و میفهمه که خواهر ارسلان اونجا دانشجو هست و ارسلان اومده دنبالش و پریسا وقتی یاد اون برخوردش با ارسی میفته یه نیشخند میزنه و میره خونه...
از طرفی مادر پریسا زنی 46 ساله اما زیبا رو و جذابه و خیلی جوونتر میزنه و متاسفانه بیوه هستش و باران خواهر پریسا و خود پریسا رو تنهایی با ارثی که از شوهرش بهش رسیده بزرگ کرده و باران هم 19 سالشه و دختر کله شق و لج باز و زیرکیه و به اندازه ی خواهرش قشنگی نداره....
یک روز مادر پریسا با اعصاب خراب وارد خونه میشه و میپره تو بغل پریسا و هق هقش راه میفته و تا میتونه گریه میکنه و پریسا ارومش میکنه و ازش میپرسه: چه خبر شده مادر؟این چه حالیه؟
فیروزه خانم میگه: ای خدا دخترم تو به من بگو....بگو چرا بابات توی جوونیش اونم سن 36 سالگی منو ول کرد و رفت؟اخه این همه مرد خدا باید شوهر منو میبرد؟اونم با عفونت ریه؟
باران که از حرفهای مادرش متعب بود میپرسه باز که چی شده و فیروزه به خودش میاد و میگه: بابا خسته شدم از چشمای این مردک های هیز بی شعور! یه اقای حدودا 50 ساله دوماهه افتاده نبالم و به بهانه های مختلف ابراز علاقه میکنه و امروز هم بهم پیشنهاد خواستگاری داد......دارم دیوونه میشم!
پریسا و باران حیرت زده به هم نگاه میکنن و باران میزنه زیر خنده و پریسا بهش چشم غره میره و شروع به دلداری مادرش میکنه و به مادرش میگه که اون چجور مردیه و فیروزه در پاسخ میگه:مرد بدی نیست اما اصلا خوب نمیشناسمش و من توی این سن و سال چه به ازدواج استقفراله!
پریسا: مادر من اخه تو که هنوز جوونی و باید به زندگیت ادامه بدی و از تنهایی دربیای و فردا که منو باران نبودیم حد قل یه یاری همدمی چیزی داشته باشی
فیروزه کمی به فکر فرو میره و در نهایت به پریسا میگه:
تو میونی با این اقاهه قرار بذاری و کمی بر اندازش کنی و ببینی هدفش چیه و چرا منو میخوادو....؟
فیروزه با کمال میل و خوشحالی قبول میکنه و شماره ی اقای عباسی و از مادرش میگیره و در نهایت یک روز با اون مرد قرار میذاره تا باهم درمورد مادرش و خود مرده صحبت کنن.
پایان قسمت 1