امیدوارم از این خوشتون بیاد دوستان:
هر وقت که بهش نگاه میکردم چشمای من میلرزد
نمیتونستم مستقیم بهش خیره بشم
دست بذارم رو گونه هاش
خیلی اروم بوسه بذارم رو لباش
هر بار که جرئتشو داشتم
اون چشاش جای دیگه ای بود
هر بار ازش میخواستم
که بگه چشماش کجاست
اعتنایی نمیکرد و اون نگاه سردشو توی نگام قفل میکرد
روزی به دنبالش رفتم
قدم به قدم
کوچه به کوچه
آری همونی که میفکریدم شد!
اون داشت عاشقونه
به کبوتری نو نگاه میکرد
نگاهی که من چندسال
حصرتشو میخوردم
اری جریان همین بود:
نو امد به بازار و......