تنهای تنها چون خدا
یک تکه ابر توی هوا
ماه سپیده شب یلدا
زیر درختی خشک و بی نوا
فلوت بدست دارم اما
اهنگ ندارم منتها
قلبم دگر نمیزند.یاری دگر نمی اید
بلکه پرسد حال مرا
***
خیلی تنهام.که میداند؟
دلیل اشکهام.که میپرسد؟
برق چشام که میبیند؟
بغض صدام که میشنود؟
پس قلب من چه میشود؟
فریاده من چه میشود؟
باز میدانم اخر این قصه را...
تنهای تنها چون خدا....